در سوگ مولی الموحدین علی (علیه السلام)- شاعر:غفاری اردبیلی
آسمان کوفه آن شب تیره بود
ماه بر اوضاع هستی خیره بود
چشم کوکبهای سیمین کور بود
نام ظلمتها درآن شب نور بود
باد غربت بر شجاعت می وزید
ناله پروانه را می شد شنید
در گلوی ساقه بغض گل شکست
پیش بلبل برزمین افتاد مست
در میان شب مثال خسته ها
آه بیرون می شد از گلدسته ها
کوچه های کوفه غرق آه بود
سوگوار شاه خیبر چاه بود
مسجد ومراب ومنبر غمزده
خشتهای خانه ها ماتم زده
پرده ها افتاده بود ازروی دار
فاش شد اسرار مشت پرده دار
تخته ای برروی دوش نور بود
مقصدش ظلمت سرای گور بود
یک طبق از خوشه های نخل جود
یک ورق از صفحه های عشق بود
آفتابی بود ،اما غرق خون
ماهتابی بود لیکن لاله گون
عرش بود اما به روی فرش تار
تخته هایی بود تخت عرش یار
باده از خمخانه بیرون می چکید
از میان تخته ها خون می چکید
روی خاک این واژه ها را مینوشت
خاک را کردی جهنم ای بهشت
فاصله تا حق فقط دل تا علیست
ای علی آهسته رو حق با علیست